قدس آنلاین: امروزه پرسشهای متعددی حول جریان سنتگرایی و رشتههایی چون دانش اجتماعی مسلمین در تقابلشان با مدرنیته شکل گرفته است. برخی منتقدان این تقابل را چندان جدی ندانسته، حتی معتقدند سنتگرایی خود یک پدیده کاملاً مدرن است که با تأسیس رشتههایی چون دانش اجتماعی مسلمین، درصدد احیای گذشتهای هستند که با این شیوه و منطق مدرن راه به جایی نخواهد برد. سلسله نشستهای علمی «چرایی دانش اجتماعی مسلمین» با همین موضوع به همت دانشگاه علوم اسلامی رضوی در حال برگزاری است که دکترحمید پارسانیا، عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران در همین راستا ضمن سخنرانی به بیان «حکمتِ دانش اجتماعی مسلمین» پرداخته است. آنچه میخوانید خلاصهای از نظرات دکتر پاسانیا در این نشست است.
۲ پرسش اساسی در چرایی دانش اجتماعی مسلمین
برای صحبت از حقیقت، هویت، چیستی و چرایی دانش اجتماعی مسلمین یا حکمت دانش اجتماعی مسلمین ما با دو پرسش مواجه هستیم. یک اینکه چرا دانش اجتماعی مسلمین باید باشد و دو اینکه در این مقطع چرا باید به دانش اجتماعی مسلمین توجه داشت. دانش اجتماعی مسلمین ممکن است واقع شود؟ آیا رخ داده است و وجود داشته است؟ الآن استمرار دارد؟ رخ داده و الآن حذف شده و نیست؟ ممکن است باشد یا نه؟ اگر واقع شده و از میان رفته آیا میتوان آن را ایجاد کرد یا خیر؟ آیا نیازی به احیای آن در این مقطع وجود دارد؟ اینها همه پرسشهایی هستند که ما با آنها در مورد چرایی دانش اجتماعی مسلمین مواجهیم. گاهی صحبت از امکان ذاتی و استعدادی آن است و گاهی از امکان وقوعی دانش اجتماعی مسلمین باید حرف زد. در شرایطی که علم اجتماعی مدرن، هژمونی جهانی دارد و نظام رسمی علم ما را تصرف کرده است آیا جایی برای رخ دادن و وقع دانش اجتماعی مسلمین اگر نبوده، هست و اگر بوده، استمرار داشته و میتوانیم به آن استمرار دهیم یا خیر؟
جامعه مسلمانان ابژه دانش اجتماعی مسلمین نیست
در اینکه چرا در عنوان «دانش اجتماعی مسلمین» کلمه دانش آمده است باید گفت مسائل جامعه، اسلامی و بلکه اعم از اینهاست. مسائل اجتماعی چه مربوط به جهان اسلام و چه غیرجهان اسلام است. دانش اجتماعی مسلمین غیر از جامعهشناسی و دانش مسلمانان یعنی درباره مسلمانان است. جامعه مسلمانان ابژه دانش اجتماعی مسلمین نیست.
قاعدتاً جامعهشناسی مدرن و شکل کلاسیک آن یعنی نیمه اول قرن بیستم که با یک فلسفه پوزیتیویستی و رویکرد تحلیلی به مسائل آن مینگرد، در شکل افراطی خودش که حلقه وین میشود، متافیزیک را قبول ندارد. بنابراین جامعهشناسی موجود، کارش انکار متافیزیک است و قاعدتاً اگر چیزی به عنوان دانش اجتماعی مسلمین نوعی دیگر از جامعهشناسی باشد این انکار متافیزیک نمیکند، چرا که زمانی که خود پوزیتیویستها انکار متافیزیک میکردند، کارشان نوعی متافیزیک بود که این بحث، خودش کم کم در نیمه دوم قرن بیستم روشن شد.
چه شد که جامعه علمی تصرفات آگوست کنت را پذیرفت؟
فلسفه در ترکیب این علمها معنای متفاوتی پیدا کرده است، مثل فلسفه علوم اجتماعی. ما در ایران فلسفه را به معنای تاریخی خودمان، به معنای علم و معرفت علمی در برابر شعر، خطابه و امثال اینها به کار میبریم. این به معنای عام فلسفه در معنای تاریخی خود ما و به معنای علم است. فلسفه به معنای خاص نیز متافیزیک است و بخشی از این علم به شمار میرود. بنابراین زمانی که گفته میشود فلسفه طبیعی به معنای علم طبیعی است، فلسفه اخلاق به لحاظ تاریخی به معنای علم اخلاق است، این معنا از فلسفه، تحقیقاً در غرب نیز تا قرن ۱۹ به کار برده میشد و هنوز بقایای این کاربرد را میتوان در ادبیات معاصر آکادمیک خودمان پیدا کنیم. مثلاً وقتی میگوییم phd و کسی که phd شیمی دارد یعنی او فیلسوف شیمی است و در قله این علم نشسته است، این بقایای همان معنای تاریخی فلسفه است. فلسفه با ساینس هممعنا بوده و اعتبار قویتری از ساینس نیز داشته است. به هر حال همه منطقه علم، منطقه فلسفه نیز بوده است. بخش خاص فلسفه به معنای علم، متافیزیک میشد. ما در فارسی شاید کلمه دانش و در عربی کلمه علم را داشتیم. از قرن ۱۹ به بعد، آگوست کنت یک جعل اصطلاحی در مورد کلمه فلسفه و ساینس کرد و سبب شد فلسفه از معنای تاریخی خود، منصرف و در معنای جدیدی به کار برده شود و عدول کند. اصلاً الآن فلسفه در تقابل با علم به کار برده میشود، چنانکه الآن اگر میگویند فلسفه اخلاق، به معنای علم اخلاق نیست. این اتفاقی که کنت آن را رقم زد در آموزههای معرفتی کانت ریشه دارد، چرا که کانت عقل را به عنوان یکی از منابع معرفتی که واقع را ارائه میدهد، معتبر ندانست و عقل را سوبژکتیو کرد. مفاهیم عقلی، مفاهیمی هستند که به ذهن انسانها مربوط اند و به جهان خارج ربطی ندارند. عقل مثل عینکی است که متعلق به خود ماست و ما با عقل، جهان را میبینیم و میشناسیم ولی این مفاهیم عقلی را از جهان نگرفتیم بلکه عقل را بر جهان میاندازیم؛ بنابراین عقل، جهان را به ما ارائه نمیدهد بلکه درون ذهن خود میلولد و از جهان خارج خبر عینی نمیدهد. خبر عینی از جهان خارج با حس است که پوزیتیویستها اعتقاد دارند ما با حس میتوانیم با متن جهان خارج ارتباط خوشبینانهتری برقرار کنیم. او گفت شناختی که با حس و تجربه بدست بیاید اسمش ساینس است و آنچه با حس و تجربه بدست نیاید ساینس نیست. یا با عقل در مورد جهان حرف میزنیم و در نتیجه از حس کمک نمیگیریم که اسم آن میشود فلسفه یا از عقل نیز کمک نمیگیریم و صرفاً از تخیل بهره میبریم که این تفسیر تخیلی و ذهنی غیرعقلی از عالم را تفسیر دینی از عالم نام گذاشتند. جامعه علمی بلافاصله تصرفات آگوست کنت را پذیرفت که دلیل آن، پذیرش و آمادگی زمینههای آن بود. یعنی زمینهها آماده شده و عقل، بیحیثیت و متافیزیک بیاعتبار شده بود. البته اگر آگوست کنت این کار را نمیکرد، کس دیگری میآمد و این کار را میکرد، چرا که همه منتظر بودند این تفسیری که انسان پوزیتیویستی که عقل را به عنوان نور از دست داده و آن را ذهنی کرده این اصطلاحات را عوض کند.
دانش اجتماعی نوعی ایدهپردازی است
تعریفی که امروزه از علم به ما از دوران دبستان ارائه میشود به معنای همان دانش تجربی است. آنچه علم نباشد، knowledge است که اگر نظمی ضروری و عقلانی داشته باشد، فلسفه است؛ اگر جنبه تخیلی داشته باشند و یک ویژگیهای دیگری با صحبت از امر قدسی داشته باشند، اسمش «دین» است. از آن جهت که ورود به ذهن دارند، اندیشه هستند و اگر یک نوع تأملاتی نیز درون آن وجود دارد ولی scientific نیست، میتوان به آن «تفکر» را اطلاق کرد. تفکر اجتماعی به معنای نوعی خردورزی کردن است؛ اندیشه اجتماعی یعنی نوعی ایدهپردازی کردن ولو اینکه این ایدهپردازی دینی و الهیاتی و تخیلی باشد.
نظر شما